نگاشته ارجمند علامه فقید سیدمحمدحسین طباطبایی با عنوان «المیزان فی تفسیرالقران» امسال پنجاه ساله میشود. نخستین مجلد این تفسیرنامة 8041 صفحهای، در سال 1375 هجری قمری(1334ش) از مجموعه دروس تفسیر علامه فقید و به اصرار شاگردانش گرد آمد و آخرین مجلد آن، 23 رمضان 1392 هجری قمری (1351ش) به پایان رسید.
در شأن، اهمیت و جایگاه این تفسیرنامه، بخصوص در میان متون تفسیری، سخنان فراوانی گفته شده است که نشان از اهمیت این مجموعه دارد. برخی آن را تفسیری نوآمد و بهروز میدانند و برخی نیز بدلیل تنوع و حجم مطالب و غنای محتوا و مقصود در این کتاب، آن را در تفسیر، برابر با «جواهر» در فقه میدانند و معتقدند: «همین طور که جواهر برای فقیه، دایرهالمعارف فقهی است، المیزان برای یک مفسر، دایرهالمعارف قرآنی است» (آیها... جوادی آملی).
هرچه هست، این تفسیر امروزه در عِداد بهترین تفاسیر و جامعترین آنها به لحاظ مطالب و موضوعات، در صدر مراجعه محققان، قرآن پژوهان و علاقهمندان قرارداد و امتیازات ویژه آن، که برخی را در این نوشته برخواهیم شمرد، به آن جایگاهی ویژه بخشیده است؛ جایگاهی که بیش از هر چیز، محصول نگاه جامع نگر و شخصیت علمی و معنوی علامه فقید است.
این امتیاز و ارجمندی، همچنین ما را به این نگاه و تلقی سوق می دهد که نگاشته تفسیری ایشان را، نه تنها در شان و جایگاه یک تفسیر، که در حد یک شیوه و مکتب تفسیری بشماریم و بر این مدعا، دلایلی را با پیشینه دانش تفسیر در میان مسلمانان همراه کنیم.
اما شمار نه چندان زیاد مفسران در عصر صحابه و تابعین، ما را از این که به آنها مکتب یا مدرس تفسیری خاصی را نسبت دهیم، خاصه به دلیل فقدان مدارک مکتوب تفسیری، دور میدارد. پس از این دو عصر و ورود تفسیر به زمره دانش هایمسلمانان و نضج و رونق این دانش، برای تفسیر و مفسران پس از پیامبر، مکتبها و مدارس تفسیری مختلفی ذکر شده است که شیوه و اسلوب خاص دستهای از مفسران را میتوان از هر یک از آنها استخراج نمود.پس از مفسران نخستین، عمده مفسران گرایشهای ویژهای داشتهاند که میتوان کتب تفسیری آنها را در زمره یکی از مکاتب عمده تفسیری به شمار آورد و از گرایش عمده و غالب چند نمونه از این تفاسیر، به یک مکتب تفسیری رسید.
با این نگاه، تفاسیر را به سه دسته عمده: «تفاسیر روایی محض»، «تفاسیر باطنی» و «تفاسیر اجتهادی» تفسیم میکنند (بابایی، 25). ما در ادامه، به این سه مکتب نگاهی میاندازیم.
مکتب روایی محض. تفسیر روایی، شیوه و روشی است در تفسیر که هیچ گونه اجتهادی را در فهم و تفسیر معنای آیات قرآن روا نمیداند و هیچ تفسیری را برای آیات، جز تفسیری که در روایات بیان شده، معتبر نمیداند و براین اساس، میگوید در تفسیری که برای قرآن نوشته میشود، باید به ذکر روایات تفسیری اکتفا شود (همان، 269).
معتقدان به مکتب تفسیری محض، که کمشمار نیز نیستند، معتقدند که فهم نظری از ظاهر کلمات قرآن، دور از خطا نیست و بنابر این، نباید از ظاهر قرآن جز آنچه در روایات ائمه و معصومان آمده چیزی برداشت کرد. بسیاری معتقد بودند «کسانی که میدانستهاند قرآن درباره چه چیزی نازل شده (ائمه معصومین) از دنیا رفتهاند» و به همین روی، حتی کسانی مثل شیخ حر عاملی در «وسایل»، بابی را با عنوان «باب عدم جواز استنباط الاحکام النظریه من ظواهرالقرآن الا من بعد معرفه تفسیرها منالائمه (ع)» گشودهاند. بدین شکل روشن است که کتب تفسیری روایی محض، ساختاری داشته است متشکل از آیات قرآن و مجموعه روایاتی منقول از ائمه که در ذیل یا حاشیه آنها می آمده است. البته دلایل متعددی نیز بر عدم جواز تفسیر به رایآیات قرآن آمده که در کتب مفسران این مکتب، فراوان ذکر شده است.
مکتب باطنی محض. غرض از تفاسیر باطنی از قرآن، آن دسته از تفاسیر است که مفسران آن اعتقاد دارند تنها باطن قرآن قابل تفسیر است و برای آیات قرآن، فقط معانی باطنی و رمزی را ذکر کردهاند. در این گروه تفاسیر، پرداختن به بیان و نحو و لغت و عبارت و در مجموع ظاهر قرآن، امری ثانویه و حتی بلامحل است و اصل در تفسیر، معانی و بواطن آیات و روایات است که برگ و بار مییابد و غرض و مقصود را بیان میدارد. در دید این عده، معنای قرآن، باعث امتیاز آن از سایر کتب است و همین معناست که باید مورد تفسیر و تشریح قرار گیرد تا فهم سخن خداوند بهتر صورت گیرد. حتی برخی از این معتقدان، ائمه(ع) را نیز در جاهایی به عنوان مفسران معانی(باطنی) در شمار آوردهاند و نگاه ائمه به معنای و بواطن آیات را، دلیلیبر صحت کار خویش دانستهاند.
مکتب اجتهادی . در کنار دو گروه فوقالذکر و شاید در رویارویی با دسته نخست، مکتبی دیگر در تفسیر وجود دارد که مفسر معتقد است برای آشکار شدن معانی قرآن، میتوان به تلاش و اجتهاد علمی هم روی آورد و با فهم عقلی واجتهاد بر مبنایمحکمات دینی واصول عقاید، پارهای از آیات را به آنچه میتوان از این جمله دریافت، تفسیر و تبیین نمود و نسبت داد. این نوع تفاسیر نیز، به نسبت کیفیت اجتهاد و نوع تلاش مفسر، چند شاخه است:
تفسیرهایی که «موءلفان آنها در تفسیر آیات، بیشترین کمک را از خود قرآن کریم گرفتهاند و همه جا یا در بیشتر موارد، برایتوضیح معنای آیات، بیش از هر چیز از آیات دیگر استفاده کردهاند»، تفسیر قرآن به قرآن خوانده میشوند.
تفسیرهایی که موءلف در آنها برای توضیح آیات، بیش از هرچیز از روایات رسیده از پیامبر(ص) و ائمه(ع)و صحابه و تابعین استفاده کرده است.
تفسیرهایی که موءلف در آنها «بیشتر از هر چیز به توضیح ادبی آیات پرداخته و بیشتر از ادبیات عرب کمک گرفته است».
تفسیرهایی که «موءلف در آنها به مطالب عقلی و دستآوردهای فلسفی توجه داشته و در تفسیر آیات، از آن مطالب بهرهگرفته است».
تفسیرهایی است که در آنها به دادهها و یافتههای علوم تجربی بسیار توجه شده و آیات با توجه به آنها تفسیر و یا با آنها منطبق شده است».
تفسیرهایی است که در «آنها برای توضیح معنای آیات، از امور مختلف کمک گرفتهاند. هم از لغت و ادبیات عرب، هم از خود آیات قرآن، هم از روایات، و هم از قراین عقلی و دادههای علمی و از هر چیزی که امکان کمک گرفتن از آن بوده است و به فراخور دانش و آگاهی خود از آن استفاده کردهاند».
تفاسیری که نویسندگان آنها علاوه بر اجتهاد و فهم معنای ظاهر، معنای باطنی و اشارهای نیز برای آیات ذکر کرده اند» (همه تعاریف مأخوذ از: بابایی، صص 24-26).
از مجموع آنچه گفته شد، برمیآید که دانش تفسیری مسلمین، از عصر پیامبر تا امروز در شاخهها و شعبههای متعددی برگ و بار یافته و روز به روز تخصصیتر شده است. پیدایش نحلههای فکری، کلامی و فلسفی، بر این دانش، تأثیری همواره داشتهاند و سوی و سویّه های تازه ای را برای آن به همراه آورده اند.منابع تفسیری شیعه و سنی، که امروز بیرون از شمار است،و کتب تفسیری خاص و تفاسیر کامل قرآن نیز، هر یک با سوی و سویّه ای جداگانه، در صدد فهم بهتر آیات الهیبرآمدهاند و تفسیرهای گونه گونهای را نشر دادهاند.
نگاه به مکاتب تفسیری پیشگفته نیز، حکایت از سوگیری تفاسیر در تعبیر و تفهیم کلام الهی دارد و امروز نگاه به این پیشینه، ارجمندی کارهای جامع را بهتر مینماید؛ کارهای جامعی در تفسیر قرآن کریم، که یکی از بهترین نمونههای آن، تفسیر نامه علامه طباطبایی است.
با این مقدمه نسبتاَ مفصل در شناخت تاریخ و پیشینه تفسیر، سراغی از ویژگیهای تفسیری علامه طباطبایی گرفتهایم که گزارش آن و سیره تفسیری آن مرحوم را در ادامه میآوریم.
در برخورد با تفسیرنامه علامه طباطبایی، نخست چیزی که به نظر میآید، تعدد و کثرت منابع مورد استفاده است. این شاید بتواند مقدمهای باشد برای شرح سیره تفسیری علامه. منابع این کتاب بزرگ، دو دستهاند: نخست «کتب تفسیری سلف» و دوم «کتب غیرتفسیری». اهمیت دسته نخست منابع «المیزان»، در آن است که میتوان حکم داد بر اینکه مرحوم علامه، تقریباَ کلیه کتب تفسیری و آراء مفسران سابق بر خود را دیده است و در حقیقت المیزان وی، به نوعی رأی و نظر همه مفسران سابق را در خود دارد و به حقیقت نوعی «تفسیر تطبیقی» میتواند شمرده شود. به یاد آوریم سخن آیتا... جوادی را در شأن این تفسیر که: «همانطور که جواهر برای یک فقیه دایرهالمعارف فقهی است، المیزان برای یک مفسر، دایرهالمعارف قرآنیاست»(آیینه مهر،24) .
درنگی در سخن گفته شده در شأن المیزان، ما را به این نکته و اقرار وا میدارد که به راستی حصر خاصی مانند مکاتب پیشگفته تفسیری، در تلاش تفسیری علامه وجود نداشته و هر نکته گفتنی را، مربوط به هر شعبه از علوم باشد، در تفسیر ایشان راهی بوده است.
اهمیت دسته دوم منابع المیزان هم در آن است که مرحوم علامه، آراء غیرمفسران و حتی غیراللهیون را هم در مورد آیات قرآن دیده است؛ آرایی با طیفی وسیع از قائلان، از لغویون گرفته تا ادیبان و فلاسفه و متکلمین و دانشمندان تجربی و فیزیک و ریاضی. شاید تعجبآور باشد که علامه فقید، در تفسیر خود از برخی مطالب روزنامهها نیز بهره برده است.
این جمعالمجمع که به نکویی نیز برآمده است، به المیزان چهرهای دایرهالمعارفوار بخشیده و آن را از سایر تفاسیر ممتاز نموده است. به مراجع و منابع مورد استفاده علامه در تدوین تفسیر المیزان، نگاهی دقیقتر میاندازیم:
منابع تفسیری. منابع تفسیری مورد استفاده و استناد علامه، تقریباَ عمده منابع تفسیری اهل سنت و شیعه اند. شماری از این تفاسیر، به نام چنیناند: تنویرالقیاس ابنعباس، جامعالبیان طبری، الکشاف زمخشری، مجمعالبیان طبرسی، مفاتیح الغیب رازی، المفردات راغب، انوار التنزیل بیضاوی، الدرالمنثور سیوطی، تفسیر ابوالسعود عمادی، روح المعانی آلوسیبغدادی، تفسیر المنار محمد عبده، الجواهر شیخ طنطاوی جوهری، (منابع اصلی تفسیری) و احکام القرآن رازی، العرائس فی قصص الانبیاء ابواسحاق احمد بن ابراهیم، الجامع لاحکام القرآن قرطبی، تفسیرالقرآن الکریم حافظ اسماعیل عمرو بن کثیر، فتحالقدیر شوکانی، تفسیر عیاشی، تفسیر الفرات ابنفرات کوفی، تفسیر القمی، تفسیر النعمانی کاتب، جوامع الجامع طبرسی، آیات الاحکام قطب راوندی، سعدالسعود حسینی، تفسیرالصافی فیض کاشانی، البرهان بحرانی، نورالثقلین ابن جمعه و ... .
مرحوم علامه، از این منابع تفسیری استفادههای مختلفی کرده است. نقل آرای مفسران در بیان معانی برخی آیات، نقل اقوال و روایات منقول در این تفاسیر از ائمه، نقد آراء و اقوال مفسران و اصلاح یا تفهیم نظر آنها، استفاده از استنادات آنها، بهرهگیری از منابع مورد اشاره در مورد آنها، اعرابها و معانی و علماللغه و ... و نیز مباحث پیرامونی تفسیر مثل نوع قرائتها و... . هر چه هست، علامه با بازبینی و استفاده از این منابع، در واقع در خصوص همه آیات، تقریباَ جمع نظرات را آورده است و میتوان تفسیر وی را از این جهت، جامع دانست. در انتخاب و حتی ترجیح سخن دیگران نیز، علامه سعه صدری بالا داشته و گاه نظر و سخن دیگران را به عنوان «قول مختار» آورده و مورد استفاده قرار داده است.
الف. منابع لغت. علامه عموم کتب لغت را در تدوین المیزان دیده و به آنها استناد کرده است. از «صحاح» ابنحماد جوهری تا «لسانالعرب» ابن منظور، «المصباح المنیر» مقری، «القاموس المحیط» فیروزآبادی و «الزهر» سیوطی. این از نشانههای دقت مرحوم علامه و عنایت وی به ظاهر کلام خدا در تفسیر است و نشان میدهد که علامه در این باب چه حد وسواسی را داشته و درجمع همه دیدگاه ها (خلاف سایر مکاتب تفسیر) کوشیده است.
ب. منابع حدیث و تاریخ. منابع حدیث و روایت نیز فراوان و به تکرار مورد استفاده و استناد مرحوم علامه بوده است. ایشان از حدود یکصد منبع حدیثی و روایی(به شهادت المیزان) استفاده کرده که بخش زیادی از آنها از اهل سنت است. در این باب نیز یکسونگری، هیچگاه آفت کار بزرگ وی قرار نگرفته است. نیز کتب مقدس مورد استناد ایشان بوده و حدود 30 کتاب تاریخی و 20 کتاب معارف عمومی را نیز دیده و از آنها بهرهگیری نمودهاست.
از دیگر ویژگیهای تفسیر علامه به عنوان دایرهالمعارف، استفادهها و استنادهای امروزین است. مرحوم علامه بیش از همه مفسران دیگر، به مطالب علمی روز آمد و حتی مسایل فرهنگی عنایت داشته و از آنها بهره برده است. تفسیرالمیزان از این باب نیز میتواند ممتاز شمرده شود. استفاده از منابع روز علمی مثل مجلات و گاه حتی روزنامهها، دلیلی بر جامعیت کار وی میتواند شمرده شود. نیز نگاه و نقل و تحقیق و تحلیل آراء علما و مجتهدان و فلاسفه سلف و معاصر وی که به تکرار در المیزان قابل روءیت است، نشانهای است از توجه ویژه ایشان به مبانی مختلف علوم اسلامی و عقلی.
آنگونه که در سر سخن این بخش گفته شد، تفسیرنامه مرحوم علامه به جهت احتوای کلیات تفاسیر و آرای دیگران و به جهت منابع مورد استفاده مختلف و متعدد، وجه امتیازی ویژه دارد. علامه میدانست که تفسیر امروزین قرآن کریم، با همه اتفاقات سیاسی، اجتماعی، علمی و فقهی مرتبط است و باید همه این علوم را در تفسیر کلام خداوند منظور داشت. از این جهت، برایهر درس، مجموعهای از مطالب مرتبط را بدون تنگنظری و تحدید، جمعآوری و ارایه مینمود تا نکته ناگفتهای در این باب باقی نماند.
میدانیم که مرحوم علامه طباطبایی قرآن را به قرآن تفسیر کرده است؛ یعنی برای نقل سخنی در مورد آیهای، متن تفسیر خود را با استناد به آیات دیگر میآورده است. سیره مفسران آیات در قرآن، عموماَ بر این است که آیات مقید را شاهد تقیید آیات مطلق قرار میدهند و آیات خاص را سند تخصیص آیات عام. این شیوه همواره بخصوص در استنباط احکام فقهیکاربرد خاصی داشته و دارد. در استنباطهای ادبی نیز نحوه استعمال لغات، کلمات، اشارات و ... و نیز تکرار عبارت یا کلمهای، شاهد گرفته میشود و از شهادت آن، حکم به قاعدهای ادبی از قرآن میشود. در قصص القران نیز مجموعه آنچه در خصوص یک نام، حادثه یا هر چیز دیگری در قرآن است جمع میشود و از آن به حکم کلیهای میرسند. در این مجموعه بررسیها، تفاسیر و استنباطات، آنچه ملاک و میزان است، استفاده یکسان از همه آیات است. اما مرحوم علامه، به جای پیدا کردن شاهد و قرینه و ... به شناسایی آیات ریشهای و کلیدی قران پرداخته و در پرتو آنها، به تفسیر آیات دیگر دست یازیده است. با این مبنا، کیفیت ظهور و ارجاع آیات دیگر به آیات اصلی، به روشنی و سهولت قابل دسترسی و دستیابی است و از این جهت امتیاز عمده کار مرحوم علامه، با دیگر کارها روشنتر میشود. در بحارالانوار، روایتی از امام صادق مروی است که «ماضرب رجل القران بعضه ببعض الّا کفر»(ج89، ص39، ط.بیروت). این چیزی که جز کفر نیست، ضرب قرآن به قرآن است. چنانچه نقل است ابیالولید استاد شیخ صدوق در معنای این حدیث فرمود: «اینکه کسی تفسیر آیهای را از تو بپرسد و تو با تفسیر آیهای دیگر جواب او را بگویی»(وسایلالشیعه، کتاب القضاء، ج18، 135).
اما مرحوم علامه، یک سنخ دانستن آیات و ضرب آنها به یکدیگر را درست نمیدانستند و به اعتبار فرموده خودشان در مقدمه تفسیرالمیزان، به شناخت غرر آیات (آیات کلیدی) پرداخته بودند و در سایه تفسیر آنها، به تفسیر سایر آیات نیز میپرداختند. محور تفسیر قرآن به قرآن علامه، همین نمونه آیات بود. از جمله در مقدمه تفسیر هر سورهای،آیات عمده و کلیدی آن را ذکر میکردند و در پرتو آنها، سایر آیات را به تفسیر و تحلیل میکشیدند.برای مثال، در صدر تفسیر سوره رعد میفرمایند:«و من الحقایق الباهره المذکوره فی هذه السوره» و آیاتی از این سوره را ذکر میکنند(المیزان 11، ص312).
با این مقدمات در مییابیم که تفسیر قیّم المیزان را نمیتوان تفسیری روایی یا باطنی خواند، بلکه آن را باید از سنخ و جنس تفاسیر اجتهادی دانست. در پیش مقدمه مطالب و در بحث مکاتب تفسیری اجتهادی، از گونه های تفسیر اجتهادی سخن گفته شد که هر یک محور بخش عمدهای از تفاسیر بودهاند. تفاسیر ادبی، علمی، فلسفی، باطنی، روایی و ... تفسیر المیزان از یک جهت جامع همه این تفاسیر است. چرا که همه مواردی که دراین تفاسیر آمده، در تفسیرالمیزان هم مورد استناد و استفاده قرار گرفته است و اتفاقاَ سوابق آنها نیز ذکر شده است. مثلاَ سابقه طرح مسایل به روز و علمی به تفسیر «المنار» عبده و «الجواهر» شیخ طنطاوی بر میگردد که در زمان خود، مخالفان جدی نیز داشته است مثل شیخ شلتوت، ابواسحاق شاطبی، امین خولی و عباس عقاد؛ اما همین شیوه تفسیری، البته نه به عنوان شیوه معیار که به عنوان بخشی از سیره تفسیری جامع علامه در المیزان به کارگرفته شده است. یا سابقه طرح مباحث عقلی و فلسفی که نخست بار به صورت جدی در تفسیر «المنار» عبده ورود یافت و بالاخص اندیشههای اجتماعی در آن رنگ و رونق خاص داشت. تا جایی که رشید رضا در مورد تفسیر عبده گفته بود: «این مطالب از منسجمترین و مفیدترین دروس از لحاظ مسایل دین، اجتماع، سیاست، ادبیات و بلاغت است». علامه از این سنخ استدلالات و مباحث نیز به وفور در المیزان استفاده کرده و حتی به عقلگرایی در تفسیر خود عنایت ویژهای داشته است. جز همه این موارد با سابقه، علامه در تفسیر خویش، مباحث جدیتر و به روزتری را نیز آورده که در دانش تفسیریمسلمانان سابقههایی نداشته است؛ مثل مباحث مربوط به زن، ارث، قصاص، جهاد و...که به طور پراکنده اما مستوفا، آنها را مورد بحث قرار داده است.
اما با این همه، باید این سخن را بر همه پیشگفتهها افزون کنیم که شیوه تفسیری مرحوم علامه یا مکتب تفسیری وی، اگر چه جمعالمجمع همه «مکاتب تفسیری اجتهادی» است، در قدم بلندتر، جمعالجمع همه مکاتب تفسیری از جمله روایی و باطنینیز می تواند شمرده شود.
احتوای مطالب تفسیری علامه در المیزان صرفاَ به ظاهر قرآن و بلاغت و معانی و سیاق و... باز نمیگردد، بلکه در موارد فراوان، ملاک اصلی سخن وی، بعد از غرر آیات، سخن و بیان معصومان(ع) است و در ضمن آن به بواطن قران نیز اشارههایفراوان شده که در مرور این تفسیر نامه گرانقدر، قابل دستیابی است. از این رو، از سیره تفسیری مرحوم علامه در المیزان میتوان به عنوان «مکتب تفسیری جدیدی» نام برد که در سنت دانش تفسیر مسلمانان بیسابقه بوده است. ملاک عمل و قول مختار علامه در نهایت، غرر آیات، سپس قول معصوم، سپس روایات و در نهایت عقل است و این همه در یک خط طولی و در سیاق واحد مورد استناد قرار میگیرند. ایشان اعتقاد دارد که قرآن نور واحدی است و همه آن، در یک زمینه و سیاق است و اختلافی اگر هست، از سوء برداشت مفسران است. بر این اساس نمیتوان گفت آیهای با آیات دیگر متناقض است. از سوی دیگر کلمات معصومان نیز به حکم عدم افتراق آنان با کلمات خداوند، نمیتواند مناقض آیات و بیانات قرآن باشد و عقل نیز در مرتبه بعد و به مصداق حکمیت واحد شرع و عقل نمیتواند ناقض باشد.
این معیاریابی و ملاک آفرینی، از امتیازات خاص این دایرهالمعارف قرآنی است که با این مبنا، به طور عام همه مکاتب تفسیری پیش از خود را پوشش داده و در خود تحلیل و روایت و نقد کرده است. شاید به استناد همین نگاه جامع نگر، بتوانیم سیره تفسیری مرحوم علامه را در حد یک مکتب تفسیری جامع و در ریختاری علمی تعریف نماییم؛ مکتبی که در تفسیر کامل و جامع کلام خدا، با عنایت به همه محصولات دانشی مسلمین و علوم روز، بی سابقه است.